هـرچــه زمــان می گـذرد...مردم افــسرده تـر می شوند...
و ایـن خـــاصـــیــت دل بـسـتـن بـه زمــان اســت...
خــوشــا بـه حــال آنــان کــه بــه جــای زمــــــــــان...
بــه صــاحــــــــب الــــزمـــــــان (عـــج) دل می بــنــدنـــد...
إلــی مـــتی احـــار فــــیــک ؟؟؟!!!
چرا بی عشق سر بر سجده تسلیم بگذارم
نمی_خواهم_نمازی_را_که_در_آن_از_تو_یادی_نیست
کنار بسترم بنشین و دستم را بگیر ای عشق
برای آخرین سوگندها وقت زیادی نیست
مرا با چشم های بسته از پل بگذران ای دوست
تو وقتی با منی، دیگر مرا بیم معادی نیست
-
سایه زلف کسی چون ابر بر دوزخ گذشت
آتشی دیگر گلستان شد ، #گمان_کردم_تویی
باد، پیراهن کشید از دست گلها ناگهان
عطر نیلوفر فراوان شد، #گمان_کردم_تویی
چون گلی در باغ ، پیراهن دریدم در غمت
غنچهای سر در گریبان شد، #گمان_کردم_تویی
کشتهای در پای خود دیدی یقین کردی منم
سایهای بر خاک مهمان شد ، #گمان_کردم_تویی
-
وقتی نسیم آه من از شیشهها گذشت
بـیتـابــی مـزارع گـنـدم شــروع شــد
مـوج عـذاب یـا شـب گــرداب ؟ هیـچیـک
دریـا دلـش گرفـت و تلاطم شروع شــد
از فال دست خـود چه بـگویـم کـه مـاجـرا
#از_ربــنـــای_رکــعــت_دوم_شــروع_شــد
در سجـده توبـه کـردم و پایـان گـرفت کـار
تـا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
-
مستی نه از پیاله نه از خـم شروع شـد
#از_جاده_سـه_شنبه_شب_قم_شروع_شد
آییـنـه خیره شـد بـه مـن و مـن به آینــه
آنقدر «خیره» شد که تبسم شروع شد
خورشیـد ذرهبیـن به تماشای مـن گرفت
آنـگـاه آتـش از دل هیــزم شــروع شــد
-